دختر سرما

من دوست هستم با آسمان و زمین آمده ام تا سرما را با بهار آشتی دهم.

دختر سرما

من دوست هستم با آسمان و زمین آمده ام تا سرما را با بهار آشتی دهم.

زمستون دوباره

سلام نظری که یکی از دوستان برام گذاشته بود رو دیدم سیاوش عزیز امیدوارم از اینکه بی اجازه شعرتون رو نوشتم ناراحت نشده باشیم 

آخه روز تولدم بود و این آهنگ انگار یه جورایی اختصاصی من .... 

به هر حال خوشحال شدم ...

تولدم مبارک

بازم یکسال گذشت... 

اما این سال تنها تر از همیشه هستم و غم توی دلم نشستته.... 

نمیخوام شب یلدای قشنگتون رو خراب کنم.... 

تولدم 

مبارک 

 

 

 

 

نیستی

سکوتم از رضایت نیست دلم اهل شکایت نیست هزار شاکی خودش داره خودش گیره گرفتاره

همون بهتر که ساکت باشه این دل جدا از این ظوابط باشه این دل از این بدتر نشه

رسوایی ما که تنها تر نشه تنهایی ما که کار ما گذشته از شکایت هنوزم پایبندیم

در رفاقت می‌ریزه توی خودش دل غصه‌هاشو آخه هیچ کس نمیخواد قصه‌هاشو‌

کسی جرمی نکرده گر به ما این روزها عشقی نمیورزه بهایی داشت این دل پیشترها که در این روزها نمی‌ارزه

اگه یک شب دیگه زیر بارونا قدم زدی بدون که تمام فکر من پیش تو بود مثل تو تو زندگیم هیچکی نبود...........

میدونی حرفی ندارم اگه زمزمه‌هامون شده یخ تو دلامون...

با تو بودن خیلی وقته که گذشته بیتو بودن مثل مهر سرنوشته

دیگه اسم تورو هی زمزه‌کردن واسه من نه تو میشه نه فرقی داره

زندگی ارزش این همه اشکارو نداره

دل هیچکی مثل من غربت اینجا رو نداره دیگه حتی یه علاقه همه مردن تو دلم

مثل گنجیشکای بی لونه و بیجای محله دیگه هیجا تو درختا جای من نیست که برم.

چی بگم از تو

سلام

یادم نمیاد اخرین باری که نوشتم کی بود. اما این رو میدونم که نوشتن برام سخت شده و انگار تا کلمه ای روی زبونم میاد زود در میره. حقیقتش حال و روز خوبی ندارم و مثل یه بادکنک دارم باد میشم پراز خالی

خدا کنه حالا حالاها نترکم که همه چی به هم میخوره همه ی زحماتم به باد میره.......

تا حالا شده به همه چی شک کنی ندونی چه خبره دوست کیه؟ دشمن کدومه؟

زندگیت رو هوا باشه حتی به اون چیزی که توی سینه ات می تپه و فکر میکنه عشقه تهمت عادت بزنی؟ حتی به وجود و احساساتت هم شک کنی و از همه بدتر از دست هیچکس هم کاری برنیاد زمان هم نداشته باشی.....

نه. فکر میکنم هنوز کسی به قد من توی شک وتردید نرسیده باشه.

دل خراب من از این خراب تر نمیشود             که خنجر غمت از این خرابتر نمیزند

من چه می گویم با من اکنون چه نشستنها خاموشی هاست

با تو اکنون چه فراموشی هاست

 

باز هم من وتنهایی

 این بار به کدام دیار پر بکشم ..

به کدامین شانه تکیه کنم که دیگر گوشه ی اتاقم هم فراری است..

تا انجایی که به خاطر دارم تنهایی هایم را در آغوشت میکشتم و بغضهای سنگینم را در مهد دستهایت باز میکردم.. اما حالا چه کنم دیگر نه تنها در هیچ آغوشی آرامش نمیابم حتی دیگر در هیچ جایی قرار ندارم..

در من اعتماد مرده است، اطمینان به فراموشی سپرده شده است..

سخت خسته ام. دلم خواب میخواهد، طولانی، دایمی، میخواهم همه ی زندگی ام را بر باد دهم، میخواهم هستی ام را به آتش بکشم، میخواهم دیوانه شوم، میخواهم بلند بخندم به همه ی زندگی و قماری که در ان کامل باختم، به این پاک باختن

دلم شکستی و رفتی خلاف عهد مودت                  به احتیاط قدم رو که ابگینه شکستی

تو اگه خواستی بودی تو اگه مونده بودی موندنی ترین بودم عمر صدام کم نمیشد کوه اگه رو شونه هام بود کمرم خم نمیشد..اگه زخمی میشدم به دست تو مرحم بود اگه بارون عزیز با تو بودن میگرفت گلهای سرخ قصه مون محتاج شبنم نمیموند

کاش با داریوش های های اشک میریختم. مینویسم تا شاید دلم سبک شوم؛ اما سختی این است که نمی توانم اشک بریزم و باید ساکت باشم تا دیگران ندانند که در دلم چه طوفانی برپاست. چون هیچ دلیلی در خور فکر انها ندارم و باختن قصه ی تلخی است...

چشم من بیا منو یاری بکنم گونه ها م خشکیده شد کاری بکنم

غیر گریه مگه کاری میشه کرد کاری از من نمیاد زاری بکن

اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد تا قیامت دل من گریه میخواد

قصه ی گذشته های دورمون خیلی زود مثل خواب تموم شده

دل هیچکی مثل غم نداره مثل من غربت وماتم نداره

حالا که گریه دوای دردمه چرا چشمام اشکاشو کم میزاره

 

کسی جرمی نکرده گر به ما این روزها عشقی نمی ورزه بهایی داشت این دل پیشتر ها که در این روزها نمی ارزه

داشتم خودم رو قانع میکردم به اینکه تو که نمیتونستی باهاش بمونی پس چرا نمیزاری اونجور که دوست داره و راحته زندگی کنه بزار بره اون به خونوادش احتیاج داره تو نمیتونی همه ی خواسته های اونو براورده کنی ...

ازت معذرت میخوام M.N حالا می فهمم که اون وقتا چقدر درد داشتی و من بیخبر برات از علاقه دم میزدم منو ببخش... حالا دارم میسوزم، دارم اب میشم، اما نمیتونم حرفی بزنم حتی به کسی هم نمیگم چون این من بودم که میگفتم که اون همونه ........

تو که میدونستی من بی تو نیستم ....

 

آخ عاشقی

 

سلام

داشتم به این فکر میکردم که ما عاشقا چقدر بیچاره ایم نه بهتون برنخوره اخه امیزاد به این گندگی گرفتار میشه. با یه سلام اون شادیم با یه اخمش دنیامون به هم میریزه، همه ی اطرافیانت بهت میگن خودت باش ولی مگه میتونی ؟! همه مسخرت میکنند؛ همینه که عاشقا همیشه تنهان....

آی عاشقی.. بسوزی.. بسوزی.. بسوزی...

من که از ازل عاشق دنیا اومدم. تا جایی که یاد دارم همیشه عاشق بودم. آخه گل ادم با روح خدا سرشته شده و ما همه عاشقیم ؛حالا هر چی، هرکی، اون دیگه به سلیقه و ظرفیت طرف برمیگرده....

میدونم که بد دردیه..

به یکی گفتن الهی درد بیدرمون بگیری عاشق شد

میخوام بگم بدجور گرفتاریم رفقا نه من تنها، همه هستن...