سکوتم از رضایت نیست دلم اهل شکایت نیست هزار شاکی خودش داره خودش گیره گرفتاره
همون بهتر که ساکت باشه این دل جدا از این ظوابط باشه این دل از این بدتر نشه
رسوایی ما که تنها تر نشه تنهایی ما که کار ما گذشته از شکایت هنوزم پایبندیم
در رفاقت میریزه توی خودش دل غصههاشو آخه هیچ کس نمیخواد قصههاشو
کسی جرمی نکرده گر به ما این روزها عشقی نمیورزه بهایی داشت این دل پیشترها که در این روزها نمیارزه
اگه یک شب دیگه زیر بارونا قدم زدی بدون که تمام فکر من پیش تو بود مثل تو تو زندگیم هیچکی نبود...........
میدونی حرفی ندارم اگه زمزمههامون شده یخ تو دلامون...
با تو بودن خیلی وقته که گذشته بیتو بودن مثل مهر سرنوشته
دیگه اسم تورو هی زمزهکردن واسه من نه تو میشه نه فرقی داره
زندگی ارزش این همه اشکارو نداره
دل هیچکی مثل من غربت اینجا رو نداره دیگه حتی یه علاقه همه مردن تو دلم
مثل گنجیشکای بی لونه و بیجای محله دیگه هیجا تو درختا جای من نیست که برم.