دختر سرما

من دوست هستم با آسمان و زمین آمده ام تا سرما را با بهار آشتی دهم.

دختر سرما

من دوست هستم با آسمان و زمین آمده ام تا سرما را با بهار آشتی دهم.

حرفهای ناگفته

هت گفتم: باید برم. دیگه واسه موندن وقتی نیست، داره دیرم میشه.

نگام کردی و گفتی: مگه خودت نگفتی که همیشه پیشم میمونی و نمیری؟

گفتم: اره، ولی موندن پیش تو بدون تو که فایده ای نداره. بزار برم شاید تورو داشته باشم. مگه نگفتی که هروقت رویایی نداشته باشی آینده هم نداری؟ خب... آخه ...من دیگه رویایی ندارم ...

با بغض گفت: خیلی بده ...خیلی بد...

گفتم: اره حق با توئه. اما مقصر کیه؟

نگاهی کرد و گفت: این حرفا رو خیلی وقت پیش بهت زدم، فکر میکردم که منو تا به حال شناختی، انگار اشتباه کردم.

سری تکان دادم و گفتم: نه اشتباه نکردی اما من دیگه از این بازیها خسته ام. وقتی قرار نیست که مال من باشی، دیگه چه تلاشی؟

گفت: تو که به آینده امیدوار بودی؟

گفتم: تا کی خودمون رو فریب بدیم. من همه زندگیم رو به پای تو ریختم اما تو نتونستی، پس حتما نمیشه دیگه. نگاهی به خودمون بنداز. تا کی توی برزخ میخوایم دست و پا بزنیم؟

سر پایین انداخته بود و سکوت کرده بود.

اشک روی صورتم جاری شد و گفتم: من دوستت دارم ولی علاقه من دیگه به دردی نمیخوره. حتی دوست داشتن تو هم کمه.

اروم گفت: حتما خدا نمیخواست...

سینه ام سنگینی میکرد. به زحمت برخاستم و با جان کندن خودم رو ازش دور کردم باید میرفتم حالا. دیگه چیزی برای ما مشترک نبود. مشترک بود، اما کارساز نبود.

تشکر

سلام

از همه دوستانی که برای پست قبلیم (روزتون مبارک) دعا کرده بودن و آمین گفته بودن تشکر میکنم

حتی اونایی که تو دلشون گفتن

اما دوستان توی دعاهاتون کمی وقفه بندازید آخه این حجمه خواستگار جایی برای فکر کردن هم میخواد دیگه...

جدی میگما چرا میخندید...

آی اجادسا با تو هم هستماااا

خودش یادش رفتههه

صد بار جلوی چشمام دزدکی واسش....

حالا......

بازم ممنون دوستان

او میخواهد باشی؟

وقتی همه نشونه ها از یک نفر یا یک خاطره رو پاک میکنی و خیالت راحته که دیگه هیچی تورو به او سمت نمیبره حافظه گوشیت خوبه کار میکنه و نشون میده که یک پیام ازش داری...

و اسمش رو نشون میده بی کم و کاست

و تو متعجب تر از همیشه

که انگار تو رفتنی نیستی و تلاش بیهوده است.

سیاوش راست میگفت وقتی میخوام به خودم دروغ بگن ساعتها هم دقیق میشن.

دنیای وارونه

یه وقتایی یکی رو دوست داری براش بال بال میزنی و دیوانه وار تلاش میکنی بهش برسی

اما

اون حتی تو کابوسهای شبانه اش هم سهمی برای تو نداره

و 

تو براش از هیچ هم کمتری

..

یه وقتایی یه کسی پیدا میشه که ادعا میکنه دوستت داره و همه دنیای اون هستی و میخواد همه چیزشو پای تو بریزه

اما

تو حتی نگاهشم نمیکنی

چون برات ارزش نگاه کردن هم نداره

چون برات مهم نیست

چون دوستش نداره

حتی ازش متنفر هم نیستی

برات بی ارزشه

و این اوج بی تفاوتی

دنیای ما ادمها رو میبینی

همه چیزش برعکسه


شاید.........باشه

یعنی واقعا کسی پیدا میشه اینقدر یکی رو دوست داشته باشه

و  بخواد باهاش بمونه........؟


نمیدونم


برام عجیبه



و غیر قابل باور

خب شاید هست دیگه.....