دختر سرما

من دوست هستم با آسمان و زمین آمده ام تا سرما را با بهار آشتی دهم.

دختر سرما

من دوست هستم با آسمان و زمین آمده ام تا سرما را با بهار آشتی دهم.

سالها

1سال بود که تورا از خدا میخواسنم با تمام وجودم ارزو میکردم تورا داشته باشم...

و خداوند چه کرد؟

تورا از من گرفت با تمام دانشی که به عذاب بی تو بودن من داشت.

در تنهایی غرق بودم ودیوانه وار تلاش میکردم..

 به خودم امدم وخواستم ارام غرق شوم و دیگر تورا نبینم، صدایت را نشنوم  و فراموشت کنم...

3ماه بود که دعا میکردم بهشت کنار تو بودن را فراموش کنم

وخداوند باز چه کرد...

تورا به من داد. دوباره با شدت بیشتر تو را میپرستیدم چون نداشتنت را تجربه کرده بودم.

... حالا بگو چه کنم؟

دیگر دعا نمیکنم. خدا را صدا نمیزنم و نمیگویم که چه میخواهم. شاید خداوند صدایم را بشنود و کار دیگری کند. خودم را معلق میان زمین و اسمان نگه داشته ام و هیچ نمیگویم..

اما او خود میداند که هنوز هم دوستش دارم با تمام تلاشهایی که کردم تا فراموشش کنم و من نیز آگاهم که بازیگر این قصه ام

تا خدا چه بخواهد...

خداوندا به اشکهای شبانه ام به بی پناهی ام به بیکسی ام  

رحم کن

برو دیگه نگام نکن

قسم به عشق عاشقای دنیا                 بهت میگم دوست دارم هوارتا

اما دیگه وقتی واسه بودن نیست       مهربونیات اصلا هم قشنگ نیست

نه من میخوام اشک تورو ببینم        نه غمهای پیرهنتو بچینم 

 

«مهم تویی، شرایطی که داری»   مهم نیستش چقدر منو دوست داری

 

وقتی که دل تنگه و غصه داره       ادم که بیشتر از یه دل نداره

بهتره که جا واسه یکی باشه      تا اینکه دل قسمت هر سه تا شه 

 

من که دلم اشک و غمت رو نخواست      رفتن من برات بهترین دواست

 

بزار واسه همیشه تو بخندی            خنده چیه؟ درغمو ببندی

حالا که کاری از دستم برمیاد          بزار دیگه دردی نشم رو دردات

بارون چشمام نم نمک به راهه          ادم که بیشتر از یه عشق نداره

 

عشق منو و هستی و دنیام تویی    هستی نه سخته، اخه بودی راهی

 

خودم میخوام کولهی عاشق باشم     مست گل یاس و شقایق باشم

بزار بگن دلش سیاست شقایق        دل که بسوزه اینا حرفه عاشق

تا اومدم سراغ دل تو رفتی         خودم درو بستم، تو که نبستی؟!

 

هر چی بوده حالا دیگه گذشته        منم میگم این دست سرنوشته

 

چی کار کنم دلم رضا نمیشد           دل کندن از تو و یه رویا میشد؟

رویاهای قشنگ و اب نباتی                آخرش شد به رنگ شکلاتی

سهم منم نگاه تحقیرامیز                   من موندم و مهر کنایه امیز

دیگه خدا از اون بالا نیومد                  نوری از سمت اسمون نیومد

شایدم دیگه لایق نبودم                      چشم و دلم رو بسته بودم

نه اینکه عاشقی گناهه                              قصه ما از اول اشتباهه

 

نه اینکه زندگیم شده جهنم        هیچکی ندید چندوقته گیج و منگم

 

خلاصه اینکه بودنت قشنگ نیست    این عاشقی لایق خانومیت نیست

تو این وسط همه مقصر بودن       کی بودکی بود من نبودم نیست جونم 

حرف منو بشنو بی طعنه و کنایه               فقط میخوام بگم با آه و ناله

دوست دارم به قد اسمونها                     ولی برو عزیز دل به دنیا

 بگو که برگشته ای و زنده ای                 برو دوباره و بکن زندگی

 

خدای من اون بالاها نشسته                 درسته که گل زیاده کاشته

اما دیگه رسم و مرامش اینه              هر کسی رو بخواد عذابش میده

 

اون مصرعی که گبومه داره از شعر تراژدی مونا زیدی یکی از دوستامه.

شعر تازه

 سلام

 

 

یه شعر تازه گفته بودم خیلی وقت بود که میخواستم بزارم وقت نمیشد 

منتظر باشید که بنویسم

عیدتون مبارک

وای این روزا چقدر خوبه که همش عیده 

 گل مریم

 

 

عیدتون مبارک  

 

 

 

 

 

 

 چه بیخیال نشستیم و خواندیم   نه انتظار نه دعایی

الا که راز خدایی خدا کند که بیایی  

 

 

 

انشاالله که همیشه شاد باشید و شادی ببینید 

 

پاسخ به تو

دوست عزیز  

 

چند وقتی بود که خودم دوست داشتم در مورد این بیماریها چیزهایی بدونم 

 

خواستم با گفتنش توی این دنیای مجازی حرف بیشتری یاد بگیرم 

  

و هم از دوستان کمک خواستم تا راهنماییم کنند 

  

همین