دختر سرما

من دوست هستم با آسمان و زمین آمده ام تا سرما را با بهار آشتی دهم.

دختر سرما

من دوست هستم با آسمان و زمین آمده ام تا سرما را با بهار آشتی دهم.

روزی دیگر

امروز نمیدونم چرا اینقدر قاطی ام.. 

دارم به هر دری میزنم تا کامپیوتر خونه رو درست کنم . باهاش چت کنم و یا از وب قیافه همدیگرو ببینیم.اما انگار نمیشه. به هیچ صراطی مستقیم نیست.باز مثل خوره افتاده به جونم که اخه ببینم که چی بشه؟؟ مگه نمیبینی؟ چشماتو باز کن. دیروز پیش کی بود؟ فردا پیش کیه؟ اصلا پیش هیچ کسم که نباشه مال تو نیست. اما اینو نمیفهمم.من دوستش دارم.اینو میتونی از شباکه میخوام بخوابم ببینی که چطور اینور اونور میکنم تا خوابم ببره 

بی خیال خدا بزرگه من بدتر از اینا رو دیدم و کشیدم و تحمل کردم بالاتر از سیاهی که رنگی نیست.بیشتر از خدا که قدرت ندارند..

امروزی دیگر

سلام 

امروز اول ماه شعبانه و من به رسم همیشگیم روزه گرفتم.یاد تو افتادم یعنی تمام لحظاتم رو تقریبا بهت فکر میکنم راستش رو بخوای از خدا تورو نخواستم.. همه چی رو به دستش سپردم و گفتم هر کاری که کردی قبول دارم و دمت گرم.یادم میاد که چقدر برای دوستم شیلا دعا کردم و حالا اون به اون چیزی که میخواست رسیده. خوش به حالش من و تو هم اگه قسمت هم باشیم میرسیم.  

اگه بگم دلم برات تنگ شده تکراریه؟؟  

اشکالی نداره بعضی تکراریه قشنگه.. 

اینجا انگار دیگه جایی برای من نیست.حتی اتاقی هم دیگه ندارم. وسایلم پراکنده و هرکدوم گوشه ای هستند. انگار اینها هم میدونن که باید برم و جام اینجا نیست.خوبه از این وضع راضیم.حالا اتاقم رو برادرم برداشته و کمدم وسایل اونو داره و تکه پاره های وسایل منم این گوشه و اون گوشه است.غصه میخورم اثاثم رو که اوردم باید چی کار کنم؟

 نمیترسم اگه گاهی دعامون بی اثر میشه همیشه اخر غصه خدا نزدیکتر میشه 

تورو دست خودش دادم که از حالم خبر داره 

حتی از تو چشمامش یه لحظه برنمیداره 

امروز

بعد از تعطیلات نشستم و دارم بهت فکر میکنم 

میدونی دارم به حرفای خاله فکر میکنم که داشت کمک میکرد تا اروم شم 

اما بازم اون نمیدونست که چه دردی دارم و چه مشکلی هرچند که من دروغ گفتم و گفتم کسی توی زندگیم نیست و اون فهمید که دارم دروغ میگم. 

دارم به اومئن دوباره پیش تو فکر میکنم و این ک چرا این کار رو میکنم چرا باید و کلی فکر دیگه و این که چی به صلاح هر دوی ماست. نگرانم از این که بیام پیشت و وضع بدتر شه و تنونم ... 

میدونی که چقدر دوستت دارم اما نمیدونم که چی میشه. 

غیر از من و تو همه ناراضین.به قول خاله مهم اینه که خودت چی دوست داشته باشی و پاش وایستی... راست میگه من باید صبر و تحملم رو بالا ببرم... 

عزیز دلم.. 

چقدر دوری از تو سخته.. 

نمیخوام بهش فکر کنم و خودمو مشغول میکنم 

به قول تو من زود برمیگردم.. دلیلی برای ناراحتی نیست. هنوز کلی راه داریم تا برگشتنم.. اما بازم نگرانتم برای همه چیزت برای کابوسهای شبانت که بیدار میشدی و منو بغل میکردی تا اروم بشی.. برای گشنگیت که بیتابت میکرد..برای وسایلت که پیدا نمیکردی... 

... بهت قول دادم که گریه نکنم.. 

پس همه چیز مرتبه 

اینم یه ماچ 

 

روزهای بی تو

سلام 

به رسم این که همیشه عادت داشتی دست خط منو میخوندی برات مینویسم 

دیشب تا ۲ صبح مشغول بودم که بتونم مسنجر رو درست کنم تا باهم حرف بزنیم و توی وب ببینمت اما از شانس بد نشد. 

کامپیوترم حسابی قاطی کرده و همش پیغام میده باید ویندوزش عوض شده 

دلم برات تنگ شده و الانم صبحانه نخورده نشستم 

یادت نرهذ دوستت دارم

ای خدا بیداری؟

چه روزهای سختی دارم باورتون نمیشه.دلم خیلی گرفته نمیدونم چی کار کنم تا کمی اروم شم یه سری به گوگل زدم و بیخودی عکس نگاه کردم اما انگار فایده ای نداشت و داغم رو تازه میکرد. همسایه هامون بلند بلند میخندند و صداشون به گوشم میرسه داره کم کم ازارم میده و حوصله ام رو سر میبرن. شده یه وقتایی که اعصابت داغونه به همه چی گیر میده... 

انگار دارم از هر دری حرف میزنم و باز یادم نمیره که چقدر داغونم و از چی اعصابم خورده... 

از انتظار اون از این که دوست دارم کنارش بمونم و نمیتونم اعصابم رو به هم میریزه.. دلم میخواست میمردم. این روزا مزدن من با رفتنم فرقی نداره... چه بمیرم و چه برم یکی میشه.. 

حتی دیگه نمیتونم باهاش حرف بزنم و دردامو بگم و اونم پنهون از من دفتر خاطراتمو میخونه تا بدونه چه حالی دارم. 

کاش خدا صدامو میشنید... 

ای خدا من خیلی گرفتارم منو دریاب.. 

دارم قاطی میکنم. یه راهی نشونم بده نه میتونم که باهاش باشم اینجا و توی اسن شهر و نه میتونم که تنها بزام چون هر وقت که تنهاش گذاشتم یه بلایی سر خودش اورده... 

خدایاااااااااااااا 

کمک کن من خیلی محتاجم که تو بالای سرم باشی