میگویم دوستت دارم
اما فقط لبخند میزند خشک و سرد و بی روح
از خودم بیزارم نباید بگویم که دوستت دارم
خب دارم نگویم
مدام درگیرم
بین این گفتن و نگفتن
آشکارا از دوست داشتن میگریزد و آزرده میشوم
نمیخواهد بگویم شاید هم دوستم ندارد
دوست داشتن که اجباری نیست
کسی جرمی نکرده گر به ما اینروزها عشقی نمیورزه
بهایی داشت این دل پیشترها که نمی ارزه
سلام دوست عزیز وبلاگ خوبی داری. به من هم یه سری بزن منتظرتم.
[قلب]
ممنونم خواستم بهت سر بزنم اما فونت نوشته هاتو ناخوانا بود
بیا از سردرگمی دربیایم یلدا
هر دوتامونو میگم
کسی جرمی نکرده گر به ما اینروزها عشقی نمیورزه
به به چه عجب ما گل روی شما رو دیدیم دختر کجو رفتی
منتظرتم بیا و نظر بده