دختر سرما

من دوست هستم با آسمان و زمین آمده ام تا سرما را با بهار آشتی دهم.

دختر سرما

من دوست هستم با آسمان و زمین آمده ام تا سرما را با بهار آشتی دهم.

فقط او

گاهی گمان نمیکنی ولی میشود 

  

گاهی نمیشود که نمیشود   

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است   

گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود   

گاهی گدای گدایی و بخت نیست   

گاهی تمام شهر گدای تو میشود

نظرات 4 + ارسال نظر
رامین دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:41 ب.ظ

باسه من یکی که همش قسمت بدِ قضیه بوده و هست
امیدوارم خوب ها قسمتتون باشه

Yinviz دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:42 ب.ظ http://www.yinviz.com

سلام
دوست داری مچ دوستت رو بگیری؟ یا کلی دوست جدید پیدا کنی؟
اگه آره ، فقط کافیه یه سری به Yinviz بزنی.
اگه خوشت اومد هم Yinviz رو به دوستات معرفی کن.
مرسییییییییییییییی

فهیمه شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:59 ب.ظ

سلام
نوشته هات هنوز بوی چایی دم بخاری رو میده...
یادته که ...
آره همون سالیو میگم که هم خوب بود هم...
چه میشه کرد
یلدا فقط شب با هم بودن نیست شب درک کردن یک ثانیه بیشتر بودنه خوشحالم که هنوز همونی هستی که باهاش زندگی می کردم......
دلم واست تنگ شده هم واسه تو هم واسه چایی خوردن با هم...

فریاد بی صدا پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ب.ظ http://fateme2.blogfa.com

سلام دوست خوبم چرا گاهی نمی خواهی میشود و گاهی میخواهی ولی نمی شود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ همیشه برام سواله زیبا بود موفق باشید به من هم سر بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد