-
تنهایی در اوج شلوغی
شنبه 30 آبانماه سال 1394 10:02
اینروزا با وجود تمام شبکه های مجازی بازهم تنهاییم انگار هنوزم نتوانسته ایم در پس شکلکها و متنهای متفاوت خودمان را پنهان کنیم و شاد نشان دهیم.. به قول دوستی داریم به کجا میریم...
-
پس از سالهای دوری
سهشنبه 5 آبانماه سال 1394 10:59
سلام به همه نمیدونم چند وقته بوده که نبودم. اینقدر مشغله کار و زندگی بوده و اینقدر شبکه های مختلف اومده که بلاگ مهجور مونده.. اما امروز سری به دوستان قدیمی زدم..
-
جشنهای بی ثمر
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1393 08:17
این روزها دلم بد گرفته است..از جشنهایی که هیچ لذتی در آن نیست چه فایده ای باید برد؟.. از کارهایی که دیگران در حقت انجام میدهند و انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است.. بازیهای خدا این روزها سخت شده است.. انگار هر بار که میسوزی و به مرحله قبل میروی مرحله هم عوض میشود.. خدا هم سوختنش را بیشتر میکند. خدایا من و تو میدانیم.....
-
نیمه دوم...
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1393 13:34
گاهی ادمها یا بهتر بگم خودم.. خسته شدم از بودن کنار بقیه.. راستش رو اگه بگم از ازدواج کردن منصرف شدم.. دلم دیگه خیلی دنبال مورد مناسب و ایده ال نیست.. شد شد.. نشدم نشد.. مامانم بهه این حرفم میخنده و سر تکون میده.. اما خودم میدونم که الان خیلی راحتم مگه آخرش رفتن ومرگ نیست مگه نمیگن این دنیا به درد نمیخوره و کالای...
-
ماه گرفتگی
یکشنبه 8 دیماه سال 1392 01:50
دلت که گرفته باشد. فرقی نمیکند. وزیر باشی وکیل باشی یا هر کس دیگری... دلت گوشه امنی میخواهد و های های گریه و یا مثل من دیوانه سکوت.. حتی پرواز یک گنجشک هم آزارت میدهد.. از همه ادمهای دور و برم خسته شدم.. دلم آرامش میخواهد که این روزها خواستنش جرم است.. خدایا.. خودت میدانی تحمل هم اندازه دارد
-
ارشد یا نه
شنبه 26 مردادماه سال 1392 01:03
سلام این روزا هیچ خوب نیستم..یه چیزی مثل خوره داره مغزمو میخوره که برم و از دانشگاه انصراف بدم...انگار هیچ تعلقی ندارم به این داستان..همه اتفاقات بدم توی این یه ترم افتاده..تمام مسیر یادآوره خاطراته بده و باید چشمامو ببندم...اما تنها امید خانواده است که پامو سست میکنه..و یه کم دلخوشی که شاید بهتر بشه.. نمیدونم..
-
بوی رمضان
شنبه 22 تیرماه سال 1392 18:39
خدا رفتگان شما رو بیامرزد پدربزرگم اسمش رمضون بود و همش با ماه رمضون یاد اون میفتم اخه تو ماه رمضون هم از دنیا رفت. اما نمیدونم چرا امسال هیچ حال و هوای ماه رمضون نیست و نمیاد... نمیدونم من حسم خراب شده، دماغم خراب شده یا کلا نمیاد
-
خونه یلدا کجاست؟
شنبه 15 تیرماه سال 1392 17:06
یه وقتایی که سرت حسابی شلوغه...سونامی میاد.. شهاب سنگ از اسمون میفته.. منم گرفتاره اثاث کشی، امتحانات دانشگاه و کلاسای گواهینامه شده بودم... اصلا یه چیزی که فکرشم نمیکردمم به قول یکی از دوستام شب امتحان برق میره..شمع هم نداریم..بقالی هم میبنده میره... حالا اینو نگفتم که روز امتحان، اتوبوسی که سوار میشی هم تصادف...
-
گیجی
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 00:55
یه وقتایی پیش میاد که نمیدونی قراره چی پیش بیاد...پرا داره اینجوری میشه.. یکی با یه عالمه اصرار پا میشه میاد خواستگاری.. همه چی رو فکر میکنی و تا نصفه راه میاد و یهو میگن اصلا به دردت نمیخوره و یکی از فامیلای دورش راضی نبودن.. نمیدونم... اصلا به حرفاشون اعتماد ندارم... اگه قرار بود نشه چرا آوردنش مگه میشه یه سری یکی...
-
سال نو
شنبه 10 فروردینماه سال 1392 01:32
بهار امده با یک سبد شادی و نشاط.. دعایم کنید.. این روزها محتاج دعای خیرم منتظر افتادن اتفاقی بودم که داره میفته
-
تردید
شنبه 19 اسفندماه سال 1391 14:00
خیلی بد است وقتی دلم میگیرد تو راه باز کردنش را نمیدانی.. حتی در سرما هم اغوش گرمی نداری.. خودم هم نمیدانم چرا با تو مانده ام.. دنبال هزاران راه هستم که بگویم نمیتوانم با تو بمانم.. اما انگار جرات گفتنش را هم ندارم خدایا این وضع مرا سامان بده
-
تشکر
شنبه 23 دیماه سال 1391 01:42
از همه دوستانی که تولدم رو تبریک گفتن تشکر میکنم
-
تولدددددددد
دوشنبه 4 دیماه سال 1391 20:35
سلام به همگی تولدم مبارک بیا شمعارو فوت کن که صدسال زنده باشی به دلیل اینکه دیر اومدم داداشم همه کیکهارو خورد و چیزی نذاشت که اینجا بزارم .... خوشحالم که باز هم چشمانم به زمستان رسید و همه جارا سپید دید.. شاید تا سال اینده چشمانی زیبا نداشته باشیم برای دیدن سپیدی زمستان همه دی ماهی ها تولدتون مبارکک
-
ارزوها...
شنبه 27 آبانماه سال 1391 00:41
یه وقتایی از خدا چیزایی میخوای که دوسش داری با تموم وجودت میگی که دوسش داری و میخوای با هزاران التماس از هزارتا امامزاده میخوای و بالاخره بهت میده... اما یهو میبینی ای واییی چی دادههه چی خواستی خدایا حالا ما مغزمون تعطیلههه تو چرا گوش دادی
-
توهم یا واقعیت
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 00:52
یه وقتایی نمیدونی باید چیکار کنی... رفتارت اصلا دست خودت نیست چهره ات با دیدن کسی مداد رنگی 12 رنگ میشه و عین برج ازادی هر لحظه رونمایی میکنه حالا اگه نگات کنه که دیگه قیامت شده... نمیدونم این رفتارا توهم شخصی منه...یا رفتار او حاکی از علاقه است یا اصلا شاید با همه همینطوره... بیا و توروخدا بگو منو از این دیوانگی نجات...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1391 14:40
گاهی همه دنیا دست به دست هم میدهند که تو باید سکوت کنی و ارام در کوشه ای بشینی هرچند میدانی طوفانی در راه است دوست دارند در بیخبری بمیردند
-
عصبانیتی از جنس علاقه
شنبه 10 تیرماه سال 1391 17:59
یه وقتایی از دست یه دوستی عصبانی میشی شدید..نمیدونی چیکار کنی... اونم هی پشت سر هم اراجیف میگه و دیگه خونت به جوش میاد و هی مراقبی که اونی که نباید بهش بگی...اما ول کن نیست...پس ترکش میکنی فاجعه میشه دیگه مگه من چی گفتم... چقدر تازگیا لوس شدی... اهههههه گندت بزنن
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 19:22
یه عالمه حرفهای تازه دارم که نمیتونم بگم ایروزا از یکی خیلی ناراحتم که احساس میکنه خیلی ادم زرنگی و تونسته بازرنگی سر منو کلاه بذاره اما یادش رفته که من سپردمش به اونی که باید یه چیز دیگه یکی سایه اش را هم از زندگی ام برداشت رفت چیزی که باید اتفاق میافتاد اینجوری بهتر بود تنیتونستم تحمل کنم خیلی چیزها را و مجبور نبودم...
-
شب اروزها
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1391 17:41
امشب را به خاطر بسپار که همه چیز را بخواهی و به یاد اوری چه میتوان خواست از خدا شاید داد شاید نداد اما تو امر کردی به دعا و ضمانت کردی که جواب خواهی داد پس میخوانمت به بزرگترین نامها و متولد این ماه پروزدگارا ابرویم در گرو است ان را فقط تو میدانی که حفظ کنی پس خدا را به تو میسپارم
-
چیزی به نام یاد تو
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1391 17:37
باران که میبارد دلم هوایت را میکند اخر هوای بارانی را دوست داشتی.. در هوای بارانی عاشق میشدی عاشق میشدی و دردناک است که عاشق هر کس که به چشمت بیاید کاش تنها عاشق من میشدی اینطور بایم دوست داشتنی بود اما با این همه دوستت داشتم همه اینها را میدیدم و دوستت داشتم گاهی از همه این دوست داشتنها حالم به هم میخورد و از خودم...
-
روزهای تازه و نو
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1391 00:35
این روزها هوای تازه است اجازه بده فکرهای تازه هم به ذهنت برسند این روزها خوشحالم زحمات چند ماهه ام به بار نشست توانستم..جبران کنم و چاله این مشکلات را پر کنم فقط مانده است که او خوش قول باشد و بدهی اش را بدهد.
-
جوانه های تازه
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 18:24
سال نو مبارک
-
نتیجه
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 16:10
ممنونم دوستان سیاست یکی به نعل و یکی به میخ رو اتخاذ کردم باهاش کاری ندارم تا خبری ازش نشه جوابشم یکی در میون میدم سرم رو گرم کردم به چیزای دیگه... میخوام بره..واسه همیشه اما بکم برو ..نمیره اینجوری بهتره
-
یه نظر خواهی...دوستان
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1390 12:31
سلام دوستان میخواستم یه نظر خواهی ازتون بکنم... خودم گیج شد یه وقتایی میخوای یکی رو حذف کنی هی برمیگرده...اصلا ایگنور نمیشه..اسمش از مسنجر پاک نمیشه... هیچ جوره... بعد میخوای بمونه اما نمیمونه..میگه میخوام برم..باید برم من رفتنی هستم اصلا نمیدونم باهاش چیکار کنم.. نه میره نه میمونه من بدبخت شانس ندارم هرچی تا بحال به...
-
وعده
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 13:47
خدایا این روزا که تموم بشه میام دست میزارم روی شونه ات و میگم جنبه رو حال کردی!
-
تلقینات
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 12:04
همیشه اگه یه قالب یخ رو توی دستات نگه داری...زود آب میشه زودتر از اونی که بهش گفته باشی چقدر با بودنش احساس خوبی داری.. باید بزاریش توی یخچال دور از دستات تا خوب و سالم بمونه چون مال اونجاست نه توی دستای تو منم پروانه توی مشتم رو رها کردم. ولش کردم که بره بهتر بگم...دلم رو آزاد کردم.. با خودم کنار اومدم که عزیزم اون...
-
ریکاوری
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 11:07
ممنون از دوستان که دلداریم دادند. نگران نباشید خوبم دست کم هنوز زنده ام. حتما خدا داره یه عکس قشنگ ازم میگیره که اینقدر تاریک کرده
-
نمیگم بمون
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 15:50
دلم یه جایی را میخواهد که بنشینم و سیر گریه کنم بد دلگیرم... داره میره.. میخواد بره.. یعنی باید بره... چرا قسمت من همیشه این بایدها وجود داره..باید بره..باید عادت کنی...باید محکم باشی...باید دلتنگ نشوی... من دوسش دارم و داشتم نمیتونم داشته باشمش.. آخه پس سهم من ازین دنیای کوفتی چیه...؟ پس کی با خیال راحت میتونم یکی رو...
-
بودن یا نبودن
چهارشنبه 28 دیماه سال 1390 12:23
ممنون از همه دوستانی که نظر دادند بیایید قضیه رو بهتر مطرح کنم یه وقتایی یکی رو دوست داری اونم داره اما میگه برو با تموم علاقش یه وقتایی یکی رو دوست داری اونم داره اما نمیخواد بروت بیاره که براش تعهد ایجاد کنه یه وقتایی یکی رو دوست داری اون میخواد برای اینکه از عذاب وجدان اینکه اذیتت کرده نجات پیدا کنه میگه برو با یکی...
-
زور میگی میدونی
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 15:24
همه جوره زور گفتن دیده بودم الا اینکه یکی بهت بگه تو غلط میکنی منو دوست داری باید یکی دیگه رو دوست داشته باشی و بری دنبالش و زندگی کنی... گفتم باشه... هر چی تو میگی بیخود مبکنم که توی دیوونه رو دوست دارم... اصلا تو حرف حسابت چیه؟ چی میگی؟ بابا اینبار که من خواستم برم..مگه خودت نیومدی گفتی چرا دوسش داری؟ اصلا تو خودت...