داشتم فکر میکردم چرا همش باید از تو نوشت؟ مگه غیر از تو چیز دیگه ای تو زندگیم نیست؟ مگه چیز دیگه ای نیست که بخوام راجبش حرف بزنم و نگفته داشته باشم...
مممممممم..........
دیدیم نه انگار چیز دیگه ای که دایم فکرم رو مشغول کنده و مجبورم کنه مثل یه ادم دیوونه حرف بزنم و کسی ندونه چشم شده تویی...
عجب.خب دیگه قسمت ماهم از زندگی این شده..
یکی تو فکر عشقه
یکی تو فکر یاره
یکی همیشه مست
و یکی منم که...
نه بدون تو بیقرار نیست...
تازگیا فکر کردم که با تو بیقرارم و هزارتا فکر تو سرم هستم
اخه بخاطرت باید یه لباس آهنی بپوشم و را بیفتم با همه دنیا بجنگم. خب دیدم چه کاری حتما همه دنیا میدونن که قضیه چیه و من نمیدونم
اخه خریت تا چه حد یه جایی هم میدونستم و گوشامم میگرفتم
خدایای پناه بر تو آدم تا چه اندازه خر میتونه باشه
دو ر از جون...
حالا قراره آدم شم..
دارم سعی میکنم.
من میتونم...
شایدم یه برگه نوشتم و زدم دیوار اتاقم که هر روز بخونم من باید آدم شم..من زندگی میکنم و هزاران من دیگه
برو خوشحال باش
دیگه کسی نیست بهت گیر بده روزی صد دفعه زنگ بزنه چکت کنه
میگی باهاش خوشبختی روش داری عقاید شیک و وسواسی
اینقد با اون بودی که اگه اتفاقی منو تو خیابون ببینی نشناسی
سلام.
نمیدونم چرا امروز دلم خواست که قالب بلاگم رو عوض کنم اما هنوز قالب خوبی پیدا نکردم.
حرفهایی برای گفتن دارم اما خب شاید نگویم بهتر باشد..
چه لاک خوش رنگی ...
چه آرامشی داره ..
چه آرایش خوبی ..
چه دوست پسری داری..
خدا رو شکر
یکی پیدا شد و دل شما رو برد
اصلا مگه میشه سلیقه شما بد باشه؟!
یه وقتایی میگفتی اینقدر ادم های ناجور رو دور و بر خودم جمع کردم سلیقه ام افتضاح شده..
شایدم راست میگی
از انتخاباهایی که میکردی معلوم بود..
راستی شعر مرا میخوانی؟
نه دریغا هرگز...
شاید این که نمیخوانی و نظر نمیدی به من جرات داده که هرچی میخوام بگم و بنویسم.
اگر هم میخواندی و نظر میدادی اینجا میدون جنگ میشد من مینوشتم و تو مینوشتی ...
بگذریم از این حرفها گذشته ایم
با من اکنون چه نشستن ها خاموشیهاست با تو اکنون چه فراموشیهاست..
شاید هم اینطوری بهتر باشه
من به آئینه نگاه کردم تو راست میگویی
من چه دارم که تو را درخور هیچ
من چه دارم که سزاوار تو هیچ
اصلا هر چی خدا بخواد
هر چی تو بگی قبوله.
سلام نماز و روزه هاتو قبول
من که کم اوردم..
هوا بس ناجوانمردانه گرم است...
این روزا بهش گفتم که ارزویی ندارم. دیگه اون آرزوی همیشگیم که همه جا بهش فکر میکرم رو دارم از یاد میبرم..
اما گاهی دلم تنگ میشه برای داشتن... نه اون
یه چیزی
شایدم عشق.. محبت
دلخوشی...
ادمها بدون عشق و دوست داشتن اسمشون چی میشه؟
نمیدونم.
به نظر حافظ
هر آنکه دراین حلقه زنده نیست به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کنید..
اقا.. خانم.. بیا نماز بخون بیا ثواب داره بیا اولین قصرو برام بساز که برم اون دنیا بیخونه ام
آقا خانم بیا برای رضای خدا
سلام دوستان ببخهشید دیر اومدم اخه بیکارم و توخونه نشستم سیستم هم که ندارم داداشم کیس رو ترکونده..
از اینکه همتون به فکرم بودیدو سر زدید ممنونم..
فعلا که تو اوج بدهکاری بیکارم شدم
اما خدا بزرگه راستی اگه کاری ژیدا شد بهم خبر بدین
برام میل بزنین