تولد من
سلام
فردا تولدمه. بنابراین سرم خیلی شلوغه.
فقط خواستم بگم به یادتونم.
بفرما کیک و شیرینی!!!
سلام
خیلی وقت بود که سر نزده بودم. با خودم فکر میکردم برای نوشتن باید مطلب مفید و جدیدی داشته باشم که برای خوانندههام، برای دوستان و این خونه ارزش خاصی داشته باشه.
فکر میکردم به اینکه چی بنویسم و رسیده بودم به اینکه من هیچ مطلبی برای نوشتن ندارم. منکه هزارتا دفترچه خاطرات پر شده با جمله قلمبه سلمبه و چند تا دفتر شعر که از شعرهای خودم و بقیه پر شده بود. حالا به جایی رسیدم که هیچ حرفی برای نوشتن نداشتم.
چه ساده و چه سنگین...
تو همین همینگیر و دار دست و پام میزدم که یکی به دادم رسید و گفت: عزیزم... خوب میشی! این چیزی که تو گرفتارش شدی اسمش بحران هویت در وبلاگه. همه دچارش میشن. فکر نکن بیماری ناشناختهای داری و بهم امید داد که دفهی بعد حتماً مطالب قشنگتری مینویسی.
نمیدونم شاید راست گفت، شایدم منو دلداری د اد. ولی به هر حال منتظر نوشتههای قشنگ باشید.
سلام دوستان
خیلی وقت بود که چیزی تازه ننوشته بودم و یا به قول بچهها نوشتنم نمیومد.
اتفاقاتی افتاده اما نه مجال گفتنش هست و نه جاشه.
میدونید یه وقتهایی از ته دل یه چیزایی رو میخوای تموم آرزوهات به اونا بسته شده به هر کسی متوسل میشی که این اتفاق بیفته یه وقتایی هم سر خدا شاکی میشی که چرا نشد. اما یه کم که میگذره حکمتش رو تازه میفهمی.!
حتماً برای شما هم پیش اومده و میدونید دارم چی میگم....
یه دوستی داشتم همیشه بهم میگفت اگه چیز خوبی از دست دادی حتماً بهتری وجود داره و به دستت میاد اون روزها معنای حرفش رو نمیفهمیدم و تول دلم بهش میخندیدم که خوشخیاله شانس یهبار در خونه آدم رو میزنه...
اما حالا میفهمم، بهتری هم وجود داره...
ارادتمند شما.