-
برو دیگه نگام نکن
یکشنبه 18 مردادماه سال 1388 17:57
قسم به عشق عاشقای دنیا بهت میگم دوست دارم هوارتا اما دیگه وقتی واسه بودن نیست مهربونیات اصلا هم قشنگ نیست نه من میخوام اشک تورو ببینم نه غمهای پیرهنتو بچینم «مهم تویی، شرایطی که داری» مهم نیستش چقدر منو دوست داری وقتی که دل تنگه و غصه داره ادم که بیشتر از یه دل نداره بهتره که جا واسه یکی باشه تا اینکه دل قسمت هر سه تا...
-
شعر تازه
شنبه 17 مردادماه سال 1388 16:47
سلام یه شعر تازه گفته بودم خیلی وقت بود که میخواستم بزارم وقت نمیشد منتظر باشید که بنویسم
-
عیدتون مبارک
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 19:41
وای این روزا چقدر خوبه که همش عیده عیدتون مبارک چه بیخیال نشستیم و خواندیم نه انتظار نه دعایی الا که راز خدایی خدا کند که بیایی انشاالله که همیشه شاد باشید و شادی ببینید
-
پاسخ به تو
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 17:31
دوست عزیز چند وقتی بود که خودم دوست داشتم در مورد این بیماریها چیزهایی بدونم خواستم با گفتنش توی این دنیای مجازی حرف بیشتری یاد بگیرم و هم از دوستان کمک خواستم تا راهنماییم کنند همین
-
بازم روزتون مبارک
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 17:28
-
توضیح
جمعه 9 مردادماه سال 1388 12:08
سلام هر کاری که کردم که نوشته هام دیده بشه انگار نشده... توضیحات من در مورد بهتر دیده شدن متن هست و اینکه اگه روشون با موس حرکت کنید متن دیده میشه .. مثل اینکه رنگ نوشته هام با رنگ قالب یکی شده و دردسر شده... نوشته ام در مورد بیماری های روانی و روحی و چند شخصیتی هاست.. دوست دارم بخونید و نظرتون رو بگید یا اگه منبعی...
-
یه وقفه
دوشنبه 5 مردادماه سال 1388 17:27
میخواستم بهت بگم خیلی پریشونم دیدم خودخواهی دیدم نمیتونم ....... به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی ....
-
سلامی دوباره
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 00:59
شخصیت را می توان مجموعه صفات و رفتاری تعریف نمود که مشخص کننده شخص در زندگی روزمره او در شرایط معمولی است؛ شخصیت هر کس نسبتاً ثابت و قابل پیش بینی است. فقط وقتی صفات شخصیتی انعطاف ناپذیر و ناسازگارانه بوده و اختلال کارکردی قابل ملاحظه یا ناراحتی ذهنی بوجود می آورد تشخیص اختلال شخصیت گذاشته می شود. این بیماران الگوهای...
-
یه حرف تازه علمی
چهارشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1388 13:54
سلام این مطلبی که اینجا میزارم کاملا علمیه و برام خیلی مهمه نمیدونم در موردش چی میدونید ؟ اما من کاملا حسش میکنم... نه اینکه خودم داشته باشم... اما درگیرشم دلایل اختلالات هویت جنسی مقدمه تئوریهای مبتنی بر دلایل اختلالات هویت جنسی تئوریهای اجتماعی- فیزیکی و زیستشناختی، نسبت به سایر تئوریها، بسیاری از انواع...
-
سال نو مبارک
شنبه 8 فروردینماه سال 1388 01:30
بازم یه سال دیگه اومد یه بهار دیگه یه نوروز اما نصیب من از بهار چه میشود؟ تنی پر از جوانه های سبز یا دلی پر از امید قبل از اینکه بیام تو بلاگ حرفهای زیادی داشتم اما حالا هیچی نمیتونم بگم اخه ناراحتم... بیخیال... زندگی دیگه هر جور بگیری دست میده سال خوبی داشته باشید
-
زمستون دوباره
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1387 11:11
سلام نظری که یکی از دوستان برام گذاشته بود رو دیدم سیاوش عزیز امیدوارم از اینکه بی اجازه شعرتون رو نوشتم ناراحت نشده باشیم آخه روز تولدم بود و این آهنگ انگار یه جورایی اختصاصی من .... به هر حال خوشحال شدم ...
-
تولدم مبارک
شنبه 30 آذرماه سال 1387 17:51
بازم یکسال گذشت... اما این سال تنها تر از همیشه هستم و غم توی دلم نشستته.... نمیخوام شب یلدای قشنگتون رو خراب کنم.... تولدم مبارک
-
نیستی
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 10:25
سکوتم از رضایت نیست دلم اهل شکایت نیست هزار شاکی خودش داره خودش گیره گرفتاره همون بهتر که ساکت باشه این دل جدا از این ظوابط باشه این دل از این بدتر نشه رسوایی ما که تنها تر نشه تنهایی ما که کار ما گذشته از شکایت هنوزم پایبندیم در رفاقت میریزه توی خودش دل غصههاشو آخه هیچ کس نمیخواد قصههاشو کسی جرمی نکرده گر به ما...
-
چی بگم از تو
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1387 00:24
سلام یادم نمیاد اخرین باری که نوشتم کی بود. اما این رو میدونم که نوشتن برام سخت شده و انگار تا کلمه ای روی زبونم میاد زود در میره. حقیقتش حال و روز خوبی ندارم و مثل یه بادکنک دارم باد میشم پراز خالی خدا کنه حالا حالاها نترکم که همه چی به هم میخوره همه ی زحماتم به باد میره....... تا حالا شده به همه چی شک کنی ندونی چه...
-
آخ عاشقی
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1387 18:42
سلام داشتم به این فکر میکردم که ما عاشقا چقدر بیچاره ایم نه بهتون برنخوره اخه امیزاد به این گندگی گرفتار میشه . با یه سلام اون شادیم با یه اخمش دنیامون به هم میریزه، همه ی اطرافیانت بهت میگن خودت باش ولی مگه میتونی ؟! همه مسخرت میکنند؛ همینه که عاشقا همیشه تنهان.... آی عاشقی.. بسوزی.. بسوزی.. بسوزی... من که از ازل...
-
روزهای بی تو
شنبه 8 تیرماه سال 1387 17:26
سلام دوستان روزهای بی تو بودن برایم سخته اما چه کنم میگذره دلم برای همه تنگ شده اما چاره ای نیست.... باز هم تنهایی باز هم آغوش مهربان و سرد شب بر سرم سایه افکنده است. به راستی چرا باز هم به او می اندیشم. چه چیزی مرا تا این موقع شب بیدار نگه داشته است. نمیدانم بینمان چه گذشته و یا چه گذشت که به اینجا رسیدیم. چگونه ویا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 13:58
سلام مدتها بود که میخواستم بیام اما نمیشد... حالا که امدم مطالبم را فراموش کردهام. دل من خاموش وغمگین دل تو از خوشی رنگین دل من ساکت وسرده دل تو عاشق پرسته دل تو از باده مسته دل من از همه خسته دل تو سرای آبه دل من با آه وناله دل تو عاشق نمیخواد؟ دل من مرگش رو میخواد دل تو زنده به خون دل من بی خون میمونه دل تو مثل یه...
-
سال نو مبارک
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1387 14:04
س لام سال نو مبارک انقدر عجله دارم که نگو کلی کار دارم . کلی گرفتاری و بدبختی روی سرم خراب شده ... خوب نیست بیشتر این ادامه بدم سال نو هست شاید بهتر شد.... از دو ستانی که این مدت منو فراموش نکردن ممنونم . امیدوارم قسمت بشه بهشون سر بزنم..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1386 20:37
تو به من میگویی رفتنت آسان است برو... هرگز اشک هم جاری نیست... نه... دریغا... هرگز تا به کجا میتوانی به ریا به دروغ به سرانجام رسانی همه هستی را؟ دلم از آئینه است با غباری از غم... «آسمان ابری رنگ من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ میپرد مرغ نگاهم تا دور...» گوشهایت شنواست چشمهایت بیناست گوش ده حرف مرا من نمیترسم از...
-
افسوس...
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 20:05
کاش میشد من و تو ما باشیم... لحظهای... ثانیهای آسوده از دلهره فردا باشیم چه تفاوت دارد شب باشد یا روز؟ آسمان صاف است یا مهتابی؟ کاش میشد تنها بودی... بیتأمل... بیدرنگ میخزیدم در آن جادوی مواج خزان رفتگان میدانند... که در این خیل عظیم هیچ، هرگز، قصد رجعت هرگز... من به این اندیشم که چرا دست سرد روزگار خانهمان...
-
و اما دوباره
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 16:41
سلام دوستان مدتها بود که بیخبر بودم واز دنیای رنگارنگ دور بودم . راستش درگیر امتحانات بودم..... ازم نپرسید که چه طور شد که دلم خونه... برای بار دوم این ترم هم مشروط شدم اصلا باورم نمیشه...چ اینقدر درس خونده بودم که فکر میکردم از شاگرد اول کلاسمون هم بالا میزنم... اما حیف که نشد... تا همین چند ساعت پیش هم قاطی و عصبانی...
-
با هم
چهارشنبه 5 دیماه سال 1386 19:35
سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب دلتون خرم و لبتون پر خنده باشه. بی تو درمییابم چون چناران کهن از درون تلخی واریزم را کاهش جان من این شعر من است آرزو میکردم که تو خواننده شعرم باشی که تو خواننده شعرم باشی راستی شعر مرا میخوانی؟ نه دریغا هرگز باورم نیست که تو خواننده شعرم باشی کاشکی شعر مرا میخواندی؟!!! بیتو چیستم؛...
-
تولد من، میلاد مسیح، شب یلدا و عید قربان
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1386 18:01
تولد من سلام فردا تولدمه. بنابراین سرم خیلی شلوغه. فقط خواستم بگم به یادتونم. بفرما کیک و شیرینی!!!
-
پله سوم
چهارشنبه 21 آذرماه سال 1386 12:18
سلام خیلی وقت بود که سر نزده بودم. با خودم فکر میکردم برای نوشتن باید مطلب مفید و جدیدی داشته باشم که برای خوانندههام، برای دوستان و این خونه ارزش خاصی داشته باشه. فکر میکردم به اینکه چی بنویسم و رسیده بودم به اینکه من هیچ مطلبی برای نوشتن ندارم. منکه هزارتا دفترچه خاطرات پر شده با جمله قلمبه سلمبه و چند تا دفتر...
-
پله دوم
دوشنبه 5 آذرماه سال 1386 17:44
سلام دوستان خیلی وقت بود که چیزی تازه ننوشته بودم و یا به قول بچهها نوشتنم نمیومد. اتفاقاتی افتاده اما نه مجال گفتنش هست و نه جاشه. میدونید یه وقتهایی از ته دل یه چیزایی رو میخوای تموم آرزوهات به اونا بسته شده به هر کسی متوسل میشی که این اتفاق بیفته یه وقتایی هم سر خدا شاکی میشی که چرا نشد. اما یه کم که میگذره حکمتش...
-
یه تنفس کوتاه
شنبه 19 آبانماه سال 1386 16:08
سلام دوستان توی این روزها که دلم میخواست از خوبی و امید حرف بزنم به یه ناامیدی بزرگ رسیدم خواستم نوشتههام رو پاره کنم و بگم نمیشه... اما انگار نشد، انگار چیزی وادارم کرد که ادامه بدم و اجازه نداد که با این حال پا به خونهی جدیدیم بزارم و بگم نمیتونم ... خلاصه اینکه دوست شما هم گاهی اوقات کم میاره. میدونید همهی ما...
-
پله ی اول
پنجشنبه 10 آبانماه سال 1386 15:35
سلام از اینکه نوشته های قبلیم مورد لطف دوستان قرار گرفت خوشحالم و ازهمشون تشکر میکنم. پاشو پاشو پاشو گلدونو بیار وقتشه سنبل بکاریم نیازی نیست به اینکه نگاهی به آسمون داشته باشی تا ببینی ابری یا آفتابی مهم اینه که تو و دلت باید آفتابی باشه و خورشید اگر هم که پشت کوهها پنهان شده از روشنی دل تو خجالت بکشه و بیرون بیاد تا...
-
آشنایی
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 16:52
اول سلام به خودم و همهی اونایی که تازه وارد کلبهی درویشی من میشن خوشامد میگم. باید اینجا به رسم ادب از عزیز دلم تشکر کنم که زحمت کشید و این بلاگ رو برای من تهیه کرد و بعد بگم ... به تو میاندیشم و به شب من به اندازهی پرهای پرستوهای جامانده ز کوچ دلگیرم و به اندازهی آبی دریاها بیقرار... ساعتی... ثانیهای... با من...