سکوت سرشار از ناگفته هاست...
خودت خوب میدانی...
میخواستم که پاسخت را ندهم اما نتوانستم
گفتم آنچه را که نباید میگفتم
و
تلاشهای رو به سوی فراموشیمان به باد رفت.
نمیدونم چرا اینروزا اینقدر گریه میکنم..
من اصلا اهل گریه نبودم.چی میشد و یا چه مشگل حادی بود که منو وادار میکرد که گریه کنم.
اما انگار اینروزا دل نازک شدم.
یادش داره خفه ام میکنه
همش یاد اون سالهای با هم بودن و روز تولدم میافتم...هرچی به روز تولدم نزدیک میشم بدتر میشم.
شکست عهد منو و گفت هر چه بود گذشت به گریه گفتمش اری چه زود گذشت
بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید تو رفتی و بهار رفت و هر چه بود گذشت
از نداشتن ناراحت نیستم
دلم تنگ شده فقط همین..
چون داشتنش کار درستی نبود.
خب خدا نخواسته بود دیگه همین.
آخی عزیزم...
از خدا میخوام که هر چی به صلاحته واست پیش بیاد
تولدت مبارک دوست خوبم...
از طرف الناز
روزای نزدیک تولدت برات سراسر خوشی و موفقیت باشه...
سلام
یلداتون مبارک ...[قلب][گل]