چندتا عکس یادگاری...
بارونای پشت شیشه من و تقدیر
گاهی حتی برای او هم دلت تنگ نیست اما بهانه میگیرد..
کسی را نداری که برایش گریه کنی
اما بهانه میگیری
حتی برای گم کردن لنگه جوراب کهنه کثیفت میخواهی گریه کنی
خودت هم نمیدانی چه مرگی داری..
بقیه هم..تو که نمیدانی انها هم بیخبر از طوفان درونی وجودت
منتظرت نیستم
دست شسته ام از تو از همه از همه چیز
نه که به قهر
به ارامش
به سکوت
اینبار راضی ام از همه چیز
فقط درخواستی ندارم
از هیچکس
گاهی خدارا هم نگاه میکنم و او میداند که چه محتاجم و من ساکتم
حتی از او هم درخواستی ندارم
خودش میداند که ناراحت نیستم
خواست او بوده است.
من چه باید بخواهم در مقابل خواسته اش..
تسلیم
سکوت
و هیچ
من لبخند میزنم
خدای من اون بالاها نشسته
درسته که گل زیاده کاشته
اما دیگه رسم و مرامش اینه
هر کسی رو بخواد عذابش میده
و من میخندم
به همه چیز
بگذار دیووانه بخواندم
حرفی که تو دلمه
اما ندونی بهتره
سلام یلدا جان من شمارو لینک کردم ممنون از اینکه لینکم کردی ولی لطف کن منو بااسم برگی از دفتر خاطرات من لینکم کن...
باشهه
خیلی بدی چرا بم سر نمیزنی
ببخش یه کم سرم شلوغه.. حتما میام
گاهی فقط دوست داری گریه کنی!!!گاهی فقط سکوت جواب میده!!کلا بی تفاوت میشی!!!واسه عشق نداشته!!!!واسه اونی که اصلا نیست!!!کلا ناراحت هم نیستی!!!هیچ در خواستی هم نیست!!!کلا معلوم نیست چرا گرفته ای!!!نوستالوژیک میشه!!!میری تو فاز گذشته!!!به آینده تاریک فکر میکنی!به حال تنها!!بعد یهویی دلت گریش میگیره!! تو گریه نمی کنی!دلت گریه میکنه!!!
کاملا حست رو درک می کنم!!!کلا حس تو سیال زندگی منه!!!