دلم بد گرفته و دلم میخواد تا صبح گریه کنم. اخه ما که به اختیار خودمون نیومدیم
به اختیار خودمون نمیریم
همه کارامون رو باید پدر و مادرمون چک کنن
نمیتونیم با کسی که علاقه داریم بمونیم
دوسش داشته باشیم
جایی که دوست داریم چون اونا دوست ندارن نریم
اخه پس واسه چی زندهایم
همش هم میگیم
انسان موجوری اندیشمند و دارای اختیار
اره رضا صادقی توی گوشم میخونه خدارو چه دیدی
اما این اشکای منو اروم نمیکنه...
ای سینا اگه خدا توی بغلش گرفتت منم خبر کن
شاید برای من هم جایی داشته باشه
سلام! اومدم نظر نوشتم چون گله کردی که برات نظر نمیذارم پس یعنی وبلاگت نمیام. خواستم. میدونی وقتی گریه میکنی چه حالی میشم؟! پس همیشه بخند گلم!
داری یاد می گیری که به سنگ نفوذ کنی اما ما آبیم و این زمان میبره.اگه میخوای مبارز خوبی باشه برا هدفی که خودتی ناچاری رنج ببری...اما زیرک باش و همیشه هدف رو مستقیم نشونه نگیر
امیدوارم شاد و خوشحال باشی ؟؟-:
سلام.
واقعاهمینطوره. نمیدونم چرا این طرز فکر هست٬ خوب وبدش روهم نمیدونم. فقط میدونم برای خیلی ها این محدودیت ها خوبه٬ باقیمانده هم ناگذیر تو این وضعیت رنج میبرن.