سلام دوستان
روزهای بی تو بودن برایم سخته اما چه کنم میگذره
دلم برای همه تنگ شده اما چاره ای نیست....
باز هم تنهایی باز هم آغوش مهربان و سرد شب بر سرم سایه افکنده است. به راستی چرا باز هم به او
می اندیشم. چه چیزی مرا تا این موقع شب بیدار نگه داشته است.
نمیدانم بینمان چه گذشته و یا چه گذشت که به اینجا رسیدیم. چگونه ویا چطور توانست مرا در این دیار تنها بگذارد و به راه خود ادامه دهد.
من که در تمام لحظات تلخ وشیرین در کنارش بودم. حالا حقم این نبود که به این زندان تبعید شوم. برای او چه سختیهایی که نکشیدم، چه حرفهایی که نشنیدم،
آخر به کدامین گناه ؟
آری عشق تاوان دارد. تاوانی بس عظیم. حالا روزهایم به یاد روزهای با توگذرانده ام. شبها در حسرت خنده های ما در شبها . آه بی تو چه تنهایم ...
اما با این وجود من عاشقی را در حقت تمام میکنم، خدایا در هر کجای این دنیا که هست سالم وشاد نگهش دار.
سلام خانومی. بازم اول شدم. ای بابا مردیم از اینهمه غم. شاد بنویس خانومی. شادِ شادِ شاد. روزهای ما هم می رسه که بتونیم راحت کنار همدیگه باشیم. بدون غصه و ناراحتی و دوری و خلاصه هر چیزی که اذیتمون کنه. حالا فقط بخند. بخند خانومی